کد مطلب:313589 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:167

من فرستاده ی قمر بنی هاشم هستم
آیت الله سید مهدی حسینی لاجوردی قمی، از شخصیت های برجسته ی حوزه ی علمیه ی قم طی نوشته ای مرقوم داشته اند:

دانشمند متتبع و نویسنده ی توانا، عاشق خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جناب حجةالاسلام والمسلمین آقا حاج شیخ علی ربانی خلخالی، مشغول نوشتن زندگینامه ی پرچمدار كربلا، قمر بنی هاشم علیه السلام بوده و بر آن شده اند كه كرامات این مرد شجاع تاریخ، یادگار اسدالله الغالب، را بنویسند. از این حقیر نیز خواستند اگر كرامتی سراغ دارم بنویسم. لذا امر ایشان را امتثال كرده و كرامتی را كه خود شنیده ام نقل می كنم:

این جانب مدتی در كاشان مقیم بوده و به امور شرعی، از جماعت و تدریس، اشتغال داشتم. مرد متدینی به نام حاج اصغر، كه یكی از بناهای خوب كاشان است، بنده را در یك زمستان دعوت كرد كه سه ماه مهمان ایشان باشم. شبی به من گفت: در اینجا مردی است كه قضایای عجیب و غریب دارد، شما بیایید و از او بخواهید برخی از قضایای خود را بگوید. گفتم: مانعی ندارد. آن مرد آمد. كنار هم نشستیم و او شروع كرد مطالبی را گفتن. یكی از آنها این بود كه گفت: من مدتی در فشار زندگی بودم و كار به جایی رسید كه در منزل یهودیها كارگری می كردم. روزی دلم شكست، متوسل به قمر بنی هاشم علیه السلام شده و عرض كردم: ای آقای من، آیا باید گرفتار باشم كه با این وضع دشوار، برای یك یهودی كارگری كنم؟!

شب با حال افسردگی خوابیدم. در خواب دیدم آقا قمر بنی هاشم علیه السلام به من فرمود: فردا برو آران، و به فلان كس كه صاحب گله ی گوسفند است سلام مرا برسان و بگو چهار رأس گوسفند و مبلغ دویست تومان، كه نذر كرده ای، از طرف آقا ابوالفضل علیه السلام حواله به من شده است. صبح از خواب برخاسته و به طرف آران عزیمت نمودم. در آنجا



[ صفحه 411]



جویای حالش شدم، گفتند: با گوسفندانش به بیابان رفته و غروب می آید. ماندم تا از بیابان آمد. وقتی آمد، جلو رفته سلام كردم و گفتم كه من فرستاده ی قمر بنی هاشم علیه السلام هستم. او گریه كرد و مرا به منزل برد و بیشتر از آنچه نذر كرده بود به من داد. مدتی است كه زندگی خوبی را در اثر توجهات آقا قمر بنی هاشم علیه السلام دارم. «و كم له من نظیر»!